بایگانی‌های ماهانه: مِی 2016

بهترین!

امروز بعد از خیلی بیشتر از یک سال روزه گرفتم همینجوری! به دانیال گفتم روزه م. چیزی نگفت! دو سه ساعتی مونده بود به افطار اومد پرسید تئوری روزه اصلا چی بوده!? براش یه سری توضیحات دادم که ظاهرا موفقیت آمیز بود و قانع شد چون معمولا تا قانع نشه ول نمیکنه!

نیم ساعتی مونده بود به اذان که دانیال اومد گفت زیر کتری رو روشن کردم!!! یعنی من از تعجب و ذوق دهانم باز مونده بودم! اینقدر بچه فهمیده و با محبت! فکر کنم اولین بار در زندگیش بود که خودش اجاق رو روشن میکرد! یه کم ترسیده بودم ولی بعد هی سعی کردم به خودم یادآوری کنم که دانیال چقدر عاقل و مواظب هست خودش!

بعد هم یک چای کیسه ای آورد پرسید اینا رو دوست داری? گفتم آره خیلی زیاد!

آب که جوش اومد خودش ریخت توی لیوان و چای کیسه ای رو کرد توش! بعد هم گفت: یک تیکه کیک برای شما توی ظرف گذاشتم با قاشق و چنگال! یعنی دیگه من داشتم میمردم از خوشی!

در همین حین که دیگه خیلی نزدیک افطار بود صدای غر آیدین از اتاقی که تنها بود بلند شد و بدون اینکه من چیزی بگم دانیال خودش بلافاصله رفت و سرگرمش کرد و آیدین هم آروم شد!

چندین بار اومد پرسید چاییت رو دوست داشتی؟ کیکت خوب بود!؟

و من خوشبخترین روزه دار شدم با بهترین افطاری دنیا! :-*